ششري 

 

 


 
 

خانه

ايميل    

 

 


 

ميم

ديزي   

شهر هشتم   

سوته دل

سارا درويش

روتوشباشي

آرش semiadam

كافه كلمه رضا

بابك

کاوه

همين و تمام

شاید وقتی دیگر

يوونتوس - يووه

پادساعتگرد

۳۰نما

هذيان

آتش

مامان

نيلگون

وبلاگستان

شوكا

 

 


آرشيو


 


Gardoon Persian   
  
Templates

[Powered by Blogger]

 


 

Friday, April 29, 2005

  84.2.8

من امروز
آن جاده را
بر خلاف جهتی که قدم زدیم
آمدم
و تمام راه
دلتنگ گام های با بوی تو بودم

همان وقت بود که
ما را دیدم
که به سوی من می آمدیم
عاشقانه
...
و همگام .

- چطور آن روز
من را ندیده بودیم
که تنهاست -

من این جا
در تنهایی تنهای خود
اشک ریختم
و ما از کنارم
عبور کردیم
با موسیقی دریای طوفانی
و باز
دلم تنگ است
...
تا فردا
...
  ||  9:11 AM

Monday, April 25, 2005

  من
نقاب لبخند می زنم
نقاب قدرت
نقاب کسی را
که تو برایش با همه یکسانی
نقاب کسی
که معتاد دیدار تو نیست
نقاب صدایی
که برای تو نمی لرزد
نقاب گوشی
که تشنه آهنگ تو نیست
نقاب نگاهی
که عاشقانه نیست
نقاب کلامی
که سکوت می کند
نقاب دستانی
که درتمنای دستان تو نیست
نقاب دیوانه ای
که قدمهای تو را نمی شمارد
نقاب مخموری
که بیهوش عطر تو نیست
نقاب پایی
که با دیدارت متعادل می ماند
نقاب پرسشی
که پاسخش تو نیستی
نقاب قلبی
که برای تو نمی تپد
نقاب انگشتانی
که به یاد تو نمی نوازد
نقاب گوشی
که موسیقی تو را نمی شناسد
نقاب چشمی
که با حرکات تو ناآشناست
نقاب فریادی
که تو را نمی خواند
نقاب اشکی
که برای تو نیست
نقاب نفسی
که بندیِ لبخند تو نیست
نقاب شبگردی
که مست تو
مست تو نیست .

اما تو باز
با یک نگاه
همه چیز را می خوانی
این بار
چه نقابی را فراموش کرده بودم ؟
  ||  9:44 AM

Sunday, April 24, 2005

  آوایی به سمت من
نشانه رفته
که هر جا می روم
همراه من است ...
کاش می شنیدمش که می گفت :
حذر کن ! که بی پایان است

___________

رویای باران دارم
من
تو
و باران

صبح
موهایت پریشانم می کند

تو
برای همیشه بهترینی
حتی آن گاه
که اخم می کنی
  ||  3:27 PM

Tuesday, April 19, 2005

  سونات سل ماژور موتسارت

پیاده
قدم ها را می شمارم
تا رسیدن .
همان یازده ...

من
در انتظار تکیه گاه امن خود
شبانه روز
چشم نبسته بودم
چطور ترا ندیده بودم
تو
دیوار با شکوه ....
مرا از عذاب می رهانی
هر لحظه که بخواهی

با تو بهشت
با تو بهار
با تو سبز
با تو موسیقی
با تو همه خوبی

ای همه پاک
همگام من باش ...
  ||  5:11 PM

Friday, April 15, 2005

  تو می دانی
خودت خوب آگاهی
لرزش صدای مرا آشنا می خوانی
و آرامشم را
در با تو بودن ها
به خاطر داری

تو در دور دست
به یادم ساز می زنی
و من با سکوت
ترا همراه می شوم

تو در این میانه ی شب
مرا آرام می کنی
و من در این مهتاب
گونه های خیسم را
پنهان می کنم
از شرم ماه ....

صدای تو
مرهم جراحتی است
که دلیلش تو هستی
- نه ضاربش -
و من هنوز
فریاد انا الحق می زنم
که من تو ام
و تو
...

پاهایم را
بر رد پاهای تو می گذارم
- در این مسیر سخت -
تا سقوطی نباشد .

تا انتها
دستان مرا یاور باش .
...
  ||  11:11 PM

Thursday, April 14, 2005

  برای من قهوه سیاه آن روز
شیرین ترین تلخ دنیا بود
اما کام تو آن روز
با هزار شکر هم شیرین نشد
تو آن روز فقط
به پیاده رفتن نگاه می کردی
من اما هر آن پرواز می کردم
تو برایم آگاهانه ساز می زدی
من اما عاشقانه عاشقانه ....
دستان تو گرمی لیوانت را می خواستند
و دستان من در تمنای دستان تو مردند
...
همیشه همین جور است
این رسم عشق است
لعنت به رسم ها
- اما می دانم نگاه ها
نمی توانند دروغ گویند
و من نگاه آخر تو را می میرم
جنسش را می شناسم
بی قاعده
بی قانون بیا -
  ||  9:10 AM

Monday, April 11, 2005

  دیروز
ابر را شکافتم
و لبخند رویایی ات را
-که به روی من
و فقط برای من
بود -
درون ابر به امانت گذاشتم
عصر باران آمد
و تنها بوی تو
در فضا بود
...
امروز صبح
رد دستان تو
بر روی تخت من بود
خوش آمدی
باز برایم لبخند باش

And so it is
Just like you said it would be
Life goes easy on me
Most of the time
And so it is
The shorter story
No love, no glory
No hero in her sky

I can't take my eyes off you

And so it is
Just like you said it should be
We'll both forget the breeze
Most of the time
And so it is
The colder water
The blower's daughter
The pupil in denial

I can't take my eyes off you

Did I say that I loathe you?
Did I say that I want to
Leave it all behind?

I can't take my mind off you
  ||  11:11 AM

Wednesday, April 06, 2005

  موجودی زاده می شود
موجودی از میان ما
- تو و من -
ناآشنایی که لبخند را به ما
- تو و من -
یادآور می شود

تنت سرد است و هیچ نمی نالی
نگاهت اما گرم , گرم
خیره در چشمانت خواهم مرد
دستانت هم همراه آتش بوده ست انگار
خوب یاری می داند
خوب دستانم را در دست نگه می دارد

صدای قدم های تو
هر آن
بلندتر می شوند این بار .
سلام !
کاش ماندنی باشی
کاش نگاه مرا خوانده باشی
...

از من خوشبخت تر آیا
مخلوقی هست ؟
چه ساعتهای ماندگاری
موسیقی بی سکوت ما
- تو و من -
تا ابد
شوپن خواهد نواخت ....
برای همیشه ....
  ||  9:11 PM