|
||||
|
● خانه ● ايميل
●ميم ●ديزي ● روتوشباشي●بابك ●کاوه ●آتش ●شوكا
|
|
Sunday, July 31, 2005
کاش به دیدنش نمیرم این بار
||
10:07 PM
کاش مشتاق دستانش نباشم کاش به رقص انگشتانش در دستانم دل نبازم کاش نگاهش این قدر آرامم نکند کاش به لبخندش لبخند نزنم کاش صدایم که می کند صدایم نلرزد *********** مُردم مشتاق دل باختم آرام لبخند زدم ... این صدای من است که می لرزد Wednesday, July 27, 2005
اولین کنسرت بدون تو - با تو تر از همیشه ...
||
10:11 PM
ناامیدتر از هر بار به سمت آمفی تئاتر می روم . سرم سنگین و هزار بار خسته . ندایی از سوی تو که با منی آنگاه که نیازت دارم . جان می گیرم . پشت پیانو می شینم و بهتر از هربار ساز می زنم . آوایت در گوش و روحت در بدن من انگشت شستم تیر می کشد بتهوون کبیر اینجاست ..... ___________ چه خوبه می دونی کِی باید کجا باشی .... چه خوبه خوبی ..... Friday, July 22, 2005 سونات بیست و پنج بتهوون – موومان دوم – آندانته * Thursday, July 21, 2005
صداهای دوردست مدام نزدیک تر .
||
2:00 PM
یا من به سوی آنها یا آنها به سوی من ؟ مهمه .... رسیدن خیلی مهمه ولی چطور رسیدنه که ارزش داره کاش گامهامون هم اندازه باشه *********** چند روز هفته ماه یا سال گذشته ؟ نمی دانم -می دانم که تو هم نمی دانی - نه دل من تنگ نه دل تو ... اما ... لعنت به خاطره ها ... لعنت به گذشته که باردار خوشی هاست .... دیدار Monday, July 18, 2005
خورشید
||
11:27 AM
نیمی از چهره مرا نمایانت کرده بود نیمی دیگر تاریکی - فراموشی یا هر چه - *********** کاش روزی نرسه که خورشید از روبرو بتابه .... من که همیشه رو باز بازی می کنم برای تو از دیدن دستم این بار خودم می ترسم دست من سالهاست روی زمین مانده خودم هم دریغ از حتی نیم نگاهی ... دست بریز ..... Tuesday, July 12, 2005
یک ... دو ... سه !
||
10:44 PM
گاهی تو یه چشم به هم زدن هم می شه یه روز معمولی رو به یه روز واسه همیشه تبدیل کنی .... حتی روزایی که فکر می کنی انقدر کسل کننده بوده که هیچ جور شیرین نمی شه باز یک روز واسه همیشه ! تو و من همگام هم موسیقی همراه هم کتاب ... خدای من ! چه قدر شکل منی ! با این همه تفاوت ... دو بلند گو که صدایم این بار به گوشت برسد صدایی که آوازش نکتورن وار مالیخولیایی است ... می رسانمت تا پرسپکتیو جدایی مان ... و من آرام با یاد طعم خوب کافه گلاسه با تو در سراشیبی راه ناپیدا می شوم. Thursday, July 07, 2005
اگه همون جا وایسی
||
11:27 AM
و دوباره به جاده ای که اومدی نگاه کنی بعد هم به اطرافت ... تازه می بینی که تنهایی بدی قضیه اینه که حتی نمی دونی که از کجای راه دستای منو رها کردی قبل تر ها می خواستم انقدر آروم برم که رفتنمو نبینی ولی احتیاجی به این کار نبود تو خیلی تندتر از من راه می رفتی حالا تو این تاریکی تنها چیزی که دلم براش تنگ می شه شونه ی تو .... که هیچ وقت برای من نبود ... همون جا وایسا تا من بهت برسم |