ششري 

 

 


 
 

خانه

ايميل    

 

 


 

ميم

ديزي   

شهر هشتم   

سوته دل

سارا درويش

روتوشباشي

آرش semiadam

كافه كلمه رضا

بابك

کاوه

همين و تمام

شاید وقتی دیگر

يوونتوس - يووه

پادساعتگرد

۳۰نما

هذيان

آتش

مامان

نيلگون

وبلاگستان

شوكا

 

 


آرشيو


 


Gardoon Persian   
  
Templates

[Powered by Blogger]

 


 

Wednesday, March 30, 2005

  من
بعد از سالها
امروز فهميدم
در شهر من
كري آمده
تمام فريادها بيهوده بود .

بيهوده تلاش مي كردم
كرم كوچك افتاده در مرداب را بيرون كشم
نمي شنود كه دستي پيش آورد
- كرم دست ندارد
گوش هم كه .... -

ماندن چاره نيست
چمدانم كو ؟
آهاي ! چمدانم كو ؟
آه ! يادم آمد ! كري آمده !

پنجره براي شما
راه براي من
انتظار براي شما
سفر براي من
-يكبار هم كسي انتظار آمدن مرا داشته باشد ... چه مي شود -

چمدان ...
  ||  11:33 PM

Monday, March 28, 2005

 


خدا كند نو كه به بازار آمده كهنه دل آزار نشود .
پيانوي اول من در شرايطي دوست داشتني ماند كه همه شكارچي بودند .
خدا كند اين پيانو هم هميشه دوست داشتني بماند . و حالا به ياد تو سازي مي زنم كه وجودش جز خاطر تو نيست ....
  ||  4:56 PM

Friday, March 25, 2005

  با اشك هايمان
بهتان به جاودانگي درد مي زنيم
با درد هايمان
تهمت به عشق
بيگانگي رسالت ما بود

نصرت رحماني - ميعاد در لجن

***********

صدايت هنوز در گوش من است
اي رفته بر فراز غرور !
كاش صدايي مي شنيدي ....
باد هم از فخر تو عاصي ست .

اندكي پايين تر
" اندكي صبر
سحر نزديك است ... "

باز به پيش آ ...
اي مرد هميشه تنها
شب هاي سياه را پايان باش

دلم براي تو تنگ است
اين بار
بي نقاب بيا
  ||  9:27 PM

Monday, March 21, 2005

  آغاز مي كنم
روزهاي جديد سال را
با صداي تو
- چه پر شگون سالي
كه شروعش تو باشي ... -
ديشب خواب ديدم
و صبح
عكس تو را
به آلبوم روياهايم
اضافه مي كنم
قسم به دو گلدان لاله ي در اتاقم
چشمم به آمدنت خشك خواهد شد

***********

آهنگهاي بي ميزان !
ميزانهاي بي نت !
نت هاي بي نام !
نامهاي بي كشش !
كشش هاي بي تو !
دور شويد از من

تنها تو بمان و بس ...

من به تو
شعله شمعي
و سازم
قانعم
راه برايت چراغاني است تا هميشه
موسيقي هر سال من باش ....
  ||  11:11 AM

Friday, March 18, 2005

  من - تنها -
در هوايي به اين بهاري
پياده با ياد تو راه مي روم
در اين كوچه هاي سبز ...

تو
آرام
بر فراز كوه ها
برايم دست تكان مي دهي

شوپن هنوز پولونز محبوب مرا مي نوازد ...

سال ، نو شده
من هم
- و تو شايد -

لبخندت كجاست ؟
بهار رسيده است .

يك بغل موسيقي براي من
يك بغل بوسه براي تو

عيد تو مبارك
(:
  ||  3:22 PM

Monday, March 14, 2005

  ....
و حالا من
و تجربه اي ديگر
من ِ بي تو
...
كاش فردا كه بگذرد
من به نبودت نميرم
...
من حتي ‹ آن ›ي نديدنت نمي توانم
....
پيشم كه نباشي ... در رؤيا .....
....
اما حالا هميشه در رؤيا
-يادت هست ؟ گفتم
در رؤيا جذاب تريني ؟ -

....
و حالا من
و تجربه اي ديگر
من ِ بي تو
...
كاش فردا كه بگذرد
من به نبودت نميرم
...
ياد بگيريم ....
هميشه ديوار
- هميشه فاصله -
بهترين راه نيست ....
مي ميرم
  ||  10:44 PM

Saturday, March 12, 2005

  براي سعيد خرمشاهي
____________________

اي رستخيز ناگهان وي رحمت بي منتها
اي آتشي افروخته در بيشه انديشه ها

امروز خندان آمدي مفتاح زندان آمدي
بر مستمندان آمدي چون رحمت و فضل خدا

خورشيد را حاجب تويي اوميد را واجب تويي
مطلب تويي طالب تويي هم منتها هم مبتدا

مولانا
***********
خواستم زيرش بنويسم‹ بدون شرح !› ديدم با اين سه تا بيت حق مطلب ادا نشده . خواستم يه داستان لوس در مورد شرمين ته چاه تاريك بنويسم ديدم بهتره براي يه بار كه شده مثه آدم ها فكر كنم . خواستم يكي از اين شعرايي كه هميشه مي نويسم بنويسم ديدم آقاي خرمشاهي بايد يه فرق اساسي با بقيه داشته باشه . البته يه فرق اساسي داره ... حالا مي گم ....
شايد پست كردن اين نوشته من احمقانه ترين كار دنيا باشه . ولي خواستم يه جا مكتوب داشته باشمش .... ديدين ؟ بعضي وقتا آدما يه كارايي مي كنن فقط واسه ي اين كه خودشونو قانع كنن ( مثلا خوب فلاني لطف كرد منم تشكر كردم !!!! اين به اون در !!!! )

روزي كه تصميم گرفتم و مداركم رو براي دانشگاه علمي كاربردي فرستادم يه روز خيلي خيلي معمولي بود . پيش خودم گفتم نبايد اين روز يه روز عادي بشه . واسه همين رفتم بتهوون و سري كامل كرالهاي باخ و سري كامل سوناتهاي بتهوون رو خريدم و اومدم خونه . يه راست گذاشتم تو كشوي ميزم و درش رو قفل كردم و قسم خوردم تا روزي كه احساس نكنم اين تصميم درست بوده و اينجا ‹ همون جاييه كه من مي خوام › اين سي دي ها رو گوش نمي كنم .
جلسه اول كلاسهاي دانشگاه روز سه شنبه بيست و شش آبان بود . روز تولد سارا دوست خوب خوب . به فال نيك گرفتم و رفتم كلاس درس ناآشناي هماهنگي عمومي ( همون هارموني خودمون ) خوب توي كلاسمون يه پيانو بود و روي تخته وايت بوردمون هم پنج خط حامل !
- يه دفه با مرجان رفته بودم دانشگاه هنرهاي زيبا توي كلاساي خالي موسيقي اش كه مي گشتيم داشتم از ذوق مي مردم .... اون شب تا صبح خوابم نبرد -
دانشگاهمون مثه يه رويا بود برام يه روياي نزديك كه مي تونستي با انگشتات لمسش كني ....
و من هر روز صبح قبل از باز كردن چشمها روزها رو تا سه شنبه مي شمردم .
آقاي خرمشاهي اولين استاد دانشگاه جديد من بود و من هم توي كلاسمون بهترين و فعال ترين بودم . - تو شهر كور ها يك چشمي پادشاهه !!! - من اصولا آدم كنجكاويم و هر كسي حوصله جواب دادن به همه سوالامو نداره . من تشنه ياد گرفتن بودم و آقاي خرمشاهي درياي حوصله درياي جواب....
از پنج سالگي تا حالا معلماي زيادي داشتم ولي هيچ كدوم اين طوري خداوندگار صبر و تحمل نبودن . از اول كلاس مي پرسيدم مي پرسيدم مي پرسيدم .... مي پرسيدم تا ثانيه آخر . همه مي رفتن من مي موندم و آقاي خرمشاهي وهزار تا سوال ديگه . و تا لحظه اي كه من يه نفس عميق نمي كشيدم و نمي گفتم ‹ آخيييييش حالا همه چي مي دونم !!!!! › آروم و شمرده مثل ثانيه اول تك تك سوالامو جواب مي داد .
به جرات مي تونم بگم آقاي خرمشاهي مهربون ترينه ... بي دريغ ياد مي ده و محبت مي كنه حتي واسه اونايي كه از پشت خنجر مي زنن . كاش نمي دونست .....
نه كلاسامون نه بعد از كلاسامون ... هيچ كدوم ‹ معمولي › نبود . در حد كاملا رويايي فوق العاده بود . ( تا حالا شده ؟ به چيزي بر بخورين كه بدونين براي هميشه جاش توي قلب شماست .... تا هميشه يادتون مي مونه ؟ ... )
روزاي خوب داشتيم . روزاي بد داشتيم .... آقاي خرمشاهي خنده منو ديده و همراه خنده هام شده .... گريه منو ديده و شونه هق هقام شده ... احساس مي كنم توي اين چند ماه ده سال بزرگ تر شدم .....
- دختر شبهاي روشن چهار شب احتياج داشت من چهار ماه !-
آقاي خرمشاهي دري رو در زندگي من باز كرد كه من حتي تا به حال نديده بودمش .... آگاهانه و آگاهانه و آگاهانه منو وارد يه شهر جديد كرد كه تا به حال توي هيچ نقشه اي نديده بودمش .
حالا مطمئنم اين شهر همونيه كه مي خوام .
من براي هميشه اين جا مي مونم و هميشه مي دونم چه كسي چه روزي و كجا منو توي اين شهر قرار داد ....
برنامه ريزي كردم هفت روز اول عيد اين سي دي ها رو حسابي گوش كنم .....
آقاي خرمشاهي راه رو نشونم داد و من خوب مي دونم اين راه رو به نوره . رو به خورشيد . رو به تو ....
كاش تا تو پا به پام بياد ....
اي رستخيز ناگهان ....
  ||  4:11 AM

Monday, March 07, 2005

  ...
و امروز
صداي تو
درمان زخمي است
- بر تن من -
كه هنوز بر نداشته ام
...
شايد فردا

مي شمارم
روزها را
- به لحظه ها -
تا ديداري از جنس قديم
تا چاي ديگر
تا لبخندي
حرفي
يادي

امروز صداي تو
درمان زخم هاي تن است
زخمهاي ديروز وامروز و فردا
زخمهاي هميشه

- صدايم كن ....
به نام بخوان مرا
صدا -
  ||  9:55 PM

Friday, March 04, 2005

  و حالا
دورتر و دورتر
و حالا
ديدار در خيال

شايد آنجا - وقتي -
دست تو نوازشگر باشد
و نگاه تو
اين بار
به روي من ثابت بماند

اي ديدنت منتهاي روياي من
ساز بزن ....
  ||  8:11 AM