|
||||
|
● خانه ● ايميل
●ميم ●ديزي ● روتوشباشي●بابك ●کاوه ●آتش ●شوكا
|
|
Friday, April 29, 2005
84.2.8
||
9:11 AM
من امروز آن جاده را بر خلاف جهتی که قدم زدیم آمدم و تمام راه دلتنگ گام های با بوی تو بودم همان وقت بود که ما را دیدم که به سوی من می آمدیم عاشقانه ... و همگام . - چطور آن روز من را ندیده بودیم که تنهاست - من این جا در تنهایی تنهای خود اشک ریختم و ما از کنارم عبور کردیم با موسیقی دریای طوفانی و باز دلم تنگ است ... تا فردا ... Monday, April 25, 2005
من
||
9:44 AM
نقاب لبخند می زنم نقاب قدرت نقاب کسی را که تو برایش با همه یکسانی نقاب کسی که معتاد دیدار تو نیست نقاب صدایی که برای تو نمی لرزد نقاب گوشی که تشنه آهنگ تو نیست نقاب نگاهی که عاشقانه نیست نقاب کلامی که سکوت می کند نقاب دستانی که درتمنای دستان تو نیست نقاب دیوانه ای که قدمهای تو را نمی شمارد نقاب مخموری که بیهوش عطر تو نیست نقاب پایی که با دیدارت متعادل می ماند نقاب پرسشی که پاسخش تو نیستی نقاب قلبی که برای تو نمی تپد نقاب انگشتانی که به یاد تو نمی نوازد نقاب گوشی که موسیقی تو را نمی شناسد نقاب چشمی که با حرکات تو ناآشناست نقاب فریادی که تو را نمی خواند نقاب اشکی که برای تو نیست نقاب نفسی که بندیِ لبخند تو نیست نقاب شبگردی که مست تو مست تو نیست . اما تو باز با یک نگاه همه چیز را می خوانی این بار چه نقابی را فراموش کرده بودم ؟ Sunday, April 24, 2005
آوایی به سمت من
||
3:27 PM
نشانه رفته که هر جا می روم همراه من است ... کاش می شنیدمش که می گفت : حذر کن ! که بی پایان است ___________ رویای باران دارم من تو و باران صبح موهایت پریشانم می کند تو برای همیشه بهترینی حتی آن گاه که اخم می کنی Tuesday, April 19, 2005
سونات سل ماژور موتسارت
||
5:11 PM
پیاده قدم ها را می شمارم تا رسیدن . همان یازده ... من در انتظار تکیه گاه امن خود شبانه روز چشم نبسته بودم چطور ترا ندیده بودم تو دیوار با شکوه .... مرا از عذاب می رهانی هر لحظه که بخواهی با تو بهشت با تو بهار با تو سبز با تو موسیقی با تو همه خوبی ای همه پاک همگام من باش ... Friday, April 15, 2005
تو می دانی
||
11:11 PM
خودت خوب آگاهی لرزش صدای مرا آشنا می خوانی و آرامشم را در با تو بودن ها به خاطر داری تو در دور دست به یادم ساز می زنی و من با سکوت ترا همراه می شوم تو در این میانه ی شب مرا آرام می کنی و من در این مهتاب گونه های خیسم را پنهان می کنم از شرم ماه .... صدای تو مرهم جراحتی است که دلیلش تو هستی - نه ضاربش - و من هنوز فریاد انا الحق می زنم که من تو ام و تو ... پاهایم را بر رد پاهای تو می گذارم - در این مسیر سخت - تا سقوطی نباشد . تا انتها دستان مرا یاور باش . ... Thursday, April 14, 2005
برای من قهوه سیاه آن روز
||
9:10 AM
شیرین ترین تلخ دنیا بود اما کام تو آن روز با هزار شکر هم شیرین نشد تو آن روز فقط به پیاده رفتن نگاه می کردی من اما هر آن پرواز می کردم تو برایم آگاهانه ساز می زدی من اما عاشقانه عاشقانه .... دستان تو گرمی لیوانت را می خواستند و دستان من در تمنای دستان تو مردند ... همیشه همین جور است این رسم عشق است لعنت به رسم ها - اما می دانم نگاه ها نمی توانند دروغ گویند و من نگاه آخر تو را می میرم جنسش را می شناسم بی قاعده بی قانون بیا - Monday, April 11, 2005
دیروز
||
11:11 AM
ابر را شکافتم و لبخند رویایی ات را -که به روی من و فقط برای من بود - درون ابر به امانت گذاشتم عصر باران آمد و تنها بوی تو در فضا بود ... امروز صبح رد دستان تو بر روی تخت من بود خوش آمدی باز برایم لبخند باش And so it is Just like you said it would be Life goes easy on me Most of the time And so it is The shorter story No love, no glory No hero in her sky I can't take my eyes off you And so it is Just like you said it should be We'll both forget the breeze Most of the time And so it is The colder water The blower's daughter The pupil in denial I can't take my eyes off you Did I say that I loathe you? Did I say that I want to Leave it all behind? I can't take my mind off you Wednesday, April 06, 2005
موجودی زاده می شود
||
9:11 PM
موجودی از میان ما - تو و من - ناآشنایی که لبخند را به ما - تو و من - یادآور می شود تنت سرد است و هیچ نمی نالی نگاهت اما گرم , گرم خیره در چشمانت خواهم مرد دستانت هم همراه آتش بوده ست انگار خوب یاری می داند خوب دستانم را در دست نگه می دارد صدای قدم های تو هر آن بلندتر می شوند این بار . سلام ! کاش ماندنی باشی کاش نگاه مرا خوانده باشی ... از من خوشبخت تر آیا مخلوقی هست ؟ چه ساعتهای ماندگاری موسیقی بی سکوت ما - تو و من - تا ابد شوپن خواهد نواخت .... برای همیشه .... |