ششري 

 

 


 
 

خانه

ايميل    

 

 


 

ميم

ديزي   

شهر هشتم   

سوته دل

سارا درويش

روتوشباشي

آرش semiadam

كافه كلمه رضا

بابك

کاوه

همين و تمام

شاید وقتی دیگر

يوونتوس - يووه

پادساعتگرد

۳۰نما

هذيان

آتش

مامان

نيلگون

وبلاگستان

شوكا

 

 


آرشيو


 


Gardoon Persian   
  
Templates

[Powered by Blogger]

 


 

Sunday, November 27, 2005

  صدایی همیشگی برای تو
همین جا می گویم
you are My Immortal Beloved
تو
که خاطرت هر شب
کنار من می ماند
تا آمدن خواب به چشمان من
آن گاه رویا ...
  ||  11:16 PM

Monday, November 21, 2005

  Mazurka Op. 6 No. 1 - F. Chopin

در سرد تر ین روز سال
همگام با هم
رویایی می سازیم
از جنس تمام خوبی ها
- از جنس تو -

راه می رویم
و مازورکا را
با صدای بلند می خوانیم
بی آن که نگاه غریبانه دیگران
صدایمان را بی صدا کند

می نشینیم
و در آتش سرخ دستان من
خود را گرم می کنیم

رویا می سازیم

نیم شب که می آید
بعد از شب ها
به رویا می آیی
و این بار
- رویا همان رویا ست -
پیش خود آرام می گویم
دیشب جاودانه تر بود

نا ممکن ممکن شد

اینجایی

صدایی آرام :
کسی
- دوستی شاید -
مازورکای ما را می نوازد
  ||  7:39 AM

Monday, November 14, 2005

  این بار نوبت توست
که گامهایت را هم اندازه کنی با رفتن من
نترس !
جایت نمی گذارم
- جا گذاشتنی نیستی ! -

تا چشمانم به سیاهی جاده خشک نماند
مدام می گویی
می خوانی
بارکارول را زمزمه می کنی
باز با هم در سرازیری پهلوی بلند می خوانیم
و باز تو را همان جای همیشگی به خدا می سپارم

و باز تنها جدا می شوم
با حضورت در خاطر

علی ....
نیستی ببینی
چطور او را بالاخره جاودانه کردم
ما ی ما همیشگی است ....
ماندنی .....

***********
از امروز
هر ضربه من به شستی پیانو
راهی خواهد بود تا انسان تر شدن
تا سپیدی
تا نور
تا تو
تا رسالت موسیقی
تا تو
تا من
  ||  6:11 PM

Monday, November 07, 2005

  تو را
از غبار خاطرات
باز
بیرون می کشم
صدایت می کنم حالا
لبخندی سزاوار

لباس ها رو به روی من
گرم می مانم
از آتش کلامت

حالا
که از زمان نمایش گذشته
و دستت رو شده
کمی ساز بزن

جان دوباره در رگ های من
تویی
که ناجی ام هستی .....
  ||  10:11 PM

Tuesday, November 01, 2005

  سرم گیج می ره
دمای بدنم برای یه لحظه به صفر می رسه و برمی گرده
تمام این یک سال رو از چی دفاع می کردم ؟
سکانس پایانی سگ کشی مدام می کوبه توی سرم
وسیله ای بودم واسه پاک جلوه کردن تو
تمرکزمو از دست می دم
همه ی حرفا و روزا جلوی چشمام میاد
ساز می زنم با دستای سرد و سری که توش پر از فکرای سیاهه
کی فکرشو می کرد ؟
کدوم یکی مون ؟
مرگ بر ساده دلی
….
….
از خواب می پرم
کابوس بود ؟
  ||  7:10 AM