ششري 

 

 


 
 

خانه

ايميل    

 

 


 

ميم

ديزي   

شهر هشتم   

سوته دل

سارا درويش

روتوشباشي

آرش semiadam

كافه كلمه رضا

بابك

کاوه

همين و تمام

شاید وقتی دیگر

يوونتوس - يووه

پادساعتگرد

۳۰نما

هذيان

آتش

مامان

نيلگون

وبلاگستان

شوكا

 

 


آرشيو


 


Gardoon Persian   
  
Templates

[Powered by Blogger]

 


 

Tuesday, December 27, 2005

  کنارم نشسته ای
دستت
با صورتم که آشنا می شود
زمان تا همیشه می ایستد
لحظه را جاودانه می کنم
- چشم می بندم -
سه
دو
یک
...
کات

..........

این حس هنوز
خاک را از خاطرات می دزدد
تو اینجایی ....
  ||  9:19 AM

Thursday, December 22, 2005

  اسمش خداس
مهربونه ... ولی خیلی حرف نمی زنه

دیروز براش یه سبد سیب فرستادم
تا اگه یه نفر دیگه از سیباش خورد
عصبانی نشه
بیرونش نکنه

شب به رویام که اومد دیدم
داره سیب می خوره
لبخند می زنه
نگاش که کردم
چشمامو بوسید
صبح نگاهم پر از عطرش بود

***********
دوری
بی آنکه بدانی
رد انگشتت
سالهاست
روی قلب من مانده
کاش
یا پاکش کرده بودی
یا مانده بودی

برگرد
و بمان
تو
تو که ترانه هایم
برایت شروع شد
هنوز
یادت بر گلو گاه
با هر نفس
پنهانی
تازه می شود
...
ماندنی شو
  ||  11:21 PM

Monday, December 12, 2005

  I give her all my love …..

می نویسی
و من می خوانم
با دسته ای سرخ به رنگ گرمای شب
عطر جستجو می کنی

کاش کسی اینجا بود
کسی که می دانست
سرمای دستان من
برای چیست

دوست دارم
هنوز
به سان این سالیان خاکستری
صبح ها را به یادت روز کنم
و شب ها را به خاطره بسپارم به یاد تو – همراه –

کسی چه می داند
راز دل من حتی
خویشتن نمی دانم
3
2
1
کاش کسی اینجا بود
کسی هست ؟
  ||  12:07 AM

Wednesday, December 07, 2005

  رسیتال پیانو - رافیک میناسکانیان - فستیوال موتسارت - تالار وحدت

در آلوده ترین نیمه شب سال
با نسیمی که بوی دودش فضا را پر کرده
در کنار آوایی که جز بوق و ماشین نیست
در زیر مهتابی که پیدا نیست
راه می رویم
و موتسارت زمزمه می کنیم
حرف می زنیم
و موتسارت زمزمه می کنیم
شام می خوریم
و موتسارت زمزمه می کنیم
راه می رویم
و موتسارت زمزمه می کنیم
آرام جدا می شویم
باز موتسارت زمزمه می کنیم

رویایت یک آن
رهایم نمی کند
- با صدای زمزمه موتسارت -

تو منبع نوری
و من
انسانم آرزوست ....
هنوز صدای زمزمه ات اینجاست

دل تنگ سونات لا ماژور
سحر بیدار می شوم
پشت پیانو می نشینم
و آرام ساز می زنم
- سونات لا ماژور -
چرا صورتم غرق اشک شده
نمی دانم ....
کاش باز
روزی
راهی
جایی
زیر مهتابی که پیدا نیست
و
دود و بوق و ماشین
مجالی باشد
تا موتسارت زمزمه کنیم

___________
m&m قرمز رنگ برای تو
  ||  10:47 PM

Sunday, December 04, 2005

  ببخشید ! ولی من می خوام قطعه مو دوباره بزنم ! حتی اگه شما نفهمید چه آشغالی تحویل دادم !

_________________________________________________

سرم گیج می ره
سرما چشمام رو تار کرده
لرزش دستام دیوونه ترم می کنه
اشک هام سرازیر می شه
همه حرفا برام کابوس ترینه
نگاه ها حالمو به هم می زنه
فریاد ها مثه پتک توی سرم می خوره
اینجا خود جهنمه

***********

تو میای
اشکها رو می بری
و در افق روشن
رویای پیدا رو
نشونم می دی

رنگین کمان ....
شاد ...
روشن ...
لبخند ...
  ||  11:27 PM