|
||||
|
● خانه ● ايميل
●ميم ●ديزي ●بابك ●کاوه ●آتش ●شوكا
|
|
Saturday, May 06, 2006 || 8:01 AMTuesday, May 02, 2006
ساعت هنوز چهار هم نشده
||
10:13 PM
روی بالاترین سکوی اینجا می شینم گنجشک ها مشغول آواز درخت ها در رقص و باز غرق رویا ... دلم با این رویا موسیقی رکوییم موتسارت می خواد گنجشک کوچکی روی کتاب من می نشیند اشک ها را که پاک می کند تو می آیی تو و یک دنیا نور تو و گرمای حضور تو و پایان تاریکی روزهای همیشه سرد .... دیگر رویا نیست نه تو نه گنجشک نه گرما ... من و تاریکی من شرمین – فرهنگسرای نیاوران قبل از " درام های زندگی " *********** حتی می توان شب ها را جاودانه کرد حتی می توان تنهایی ها را کشت - من و این همه یاد تو – حتی می توان خورشید را دید حتی می توان تا خانه دوید حتی می توان پته تیک بتهوون را یک ساعت پشت پیانو زد و خواند حتی می توان ماند اگر تو باشی حتی می شود لبخند ِ شرمینی را باز به خاطر سپرد باش شرمین – پشت پیانو – بعد از " درام های زندگی " *********** صرفا جهت اطلاع تئاتریا درام های زندگی پیشنهاد می شه ! هفت بعد از ظهر – فرهنگسرای نیاوران کارگردان : بابک محمدی بازیگران : احمد ساعتچیان ! افسر اسدی مائده طهماسبی مریم سعادت ... بریم ! ( منم میام ! ) |